آنتروپوسن عصر شکاف متابولیک در تولید کشاورزی
آنتروپوسن عصر شکاف متابولیک در تولید کشاورزی
اگرچه انسان ها با طبیعت ارتباط نزدیکی دارند و بخشی از آن هستند، اما احساس می کنند برای بقا و بهبود شرایط زندگی خود باید با نیروهای طبیعی رقابت کنند.

دکتر حسین شیرزاد *

اگرچه انسان ها با طبیعت ارتباط نزدیکی دارند و بخشی از آن هستند، اما احساس می کنند برای بقا و بهبود شرایط زندگی خود باید با نیروهای طبیعی رقابت کنند. این نه تنها برای محافظت از خود در برابر بلایای طبیعی، مانند خشکسالی، سیل، طوفان، و سونامی، بلکه برای کنترل، تصاحب و حتی تسلط بر منابع طبیعی مانند آب، غذا و انرژی لازم است. این امر در دوره ماقبل تاریخ که انسان ها برای زنده ماندن در یک محیط خصمانه تحت سلطه حیوانات وحشی، سیل، فوران آتشفشان ها و دمای پایین تلاش می کردند، به شدت آشکار بود. در دورانی بین 100 تا 10 هزار سال پیش، که دانشمندان به آن «پلیستوسن» می‌گویند، انسان ها خطرات شدید آب و هوایی مختلفی را تجربه کردند. در دوران «پلیستوسن پسین»، یعنی بین 20 تا 10 هزار سال پیش، سیاره ما تحت سیطره دمایی تا 8- درجه سانتیگراد بود. در آن دوره، تامین امنیت زندگی در شرایط آب و هوایی سخت یک اولویت به شمار می رفت. پیشرفت‌های علمی و ابزارهای فنی برای مدیریت بر منابع طبیعی، مانند رودخانه‌های بزرگ و کاهش اثرات سیل‌ها تقریباً وجود نداشت. در آن دوره، انسان ها نیروهای کیهانی مانند خورشید را خدایان کنترل کننده وجود انسان می دانستند. طبیعت بر انسان ها مسلط بود و بنابراین، بسیاری آن دوره را عصر«طبیعت محورانه» می نامند. پس از پلیستوسن پسین، که آخرین دوره یخبندان بود، دمای کره زمین به طور پیوسته در حال افزایش بود تا در حدود 8000 سال پیش به میانگین ثابتی برسد. عصر زمین شناسی که حدود 10000 سال پیش آغاز شد، برای حیات انسان مفید بود و «هولوسن» یا «عصر انسان» نامیده می شود. در واقع، از حدود 10000 سال پیش، انسان وارد عصری شد که شرایط محیطی نسبتاً پایداری داشت. دانشمندان آن دوره را هولوسن، یعنی دوره «جدید» نامگذاری کرده اند.
در طول دوره هولوسن، بشریت شروع به تجربه روش های جدید زندگی و توسعه فعالیت های اجتماعی-اقتصادی سالم، به ویژه در کشاورزی و تجارت کرد. تعامل اجتماعی و پیشرفت فرهنگی با ایجاد سکونتگاه های انسانی بزرگتر و اولین شهرهای مهمی که در مکان هایی از زمین های کشاورزی حاصلخیز شکوفا شدند، تسهیل شد.کشاورزی گسترده با مقادیر زیادی آب آبیاری از رودخانه های بزرگ مانند نیل در مصر باستان، دجله و فرات در بین النهرین (خاور میانه)، دره رود سند در جنوب آسیا و مکان های مشابه در چین و آمریکای جنوبی توسعه یافت. شهرهای قدیمی مانند بابل، واقع در عراق کنونی، بیش از 4000 سال پیش و تمدن های باستانی تاسیس شدند. در طول هولوسن، انسان اولین انقلاب کشاورزی را بنیان نهاد، حیوانات را اهلی کرد و تجارت کالاهای تولیدی و مبادله محصولات کشاورزی را ترویج نمود. البته رابطه او با طبیعت بین درگیری، بهره برداری از منابع و همکاری متفاوت بود. یونانی ها و رومیان، فعالیت های انسانی مرتبط با پدیده های طبیعی و مخاطرات طبیعی را تحت حمایت خدایان می دانستند.آنها برای تعامل با طبیعت و مقابله با بلایای طبیعی، از خدایانی مانند “پوزیدون، نپتون” برای ناوبری دریایی، “آرتمیس” و “دیانا” برای شکار و “دمتر، سرس” برای تولید کشاورزی کمک می خواستند .اما در تعامل انسان و طبیعت، یک استثنا در دوره ای که حدود دو قرن پیش آغاز شد، جلوه گر شده است. در این دوره که از انقلاب صنعتی آغاز و امروزه با پیشرفت های مرحله چهارم آن در انقلاب دیجیتال و رباتیک ادامه دارد، انسان احساس کرده است که می تواند بر طبیعت با توجه به پیشرفت های علمی و فنی قوی تسلط تام یابد. انسان با مهندسی هیدرولیک، توانایی خود را در سدسازی رودخانه های بزرگ، تغییر بستر آنها، احیای تالاب ها و پمپاژ آب زیرزمینی از عمق هزاران متری نشان داد. این فعالیت‌ها چنان تأثیرات منفی مهمی بر طبیعت ایجاد کرده‌اند که بسیاری از متخصصین از دوره جدیدی به نام “آنتروپوسن” یاد میکنند. تغییرات آب و هوایی جهانی امروز یک وضعیت “اضطراری سیاره ای” را تشکیل می دهد، زیرا انباشت دی اکسید کربن باعث ایجاد بازخوردهایی می شود که به طور اساسی شرایط زمین را تغییر می دهند. فراتر رفتن از محدودیت های اکولوژیکی مطلق – تا جایی که کل جهان در حال نابودی است – پیامدهای جدی برای آینده بشریت دارد.
بر اساس گزارش سال 2009 صندوق جمعیت سازمان ملل متحد، سال 2008 اولین بار در تاریخ بود که بیش از 50 درصد از جمعیت جهان به جای مناطق روستایی در شهرها سکونت داشتند. ما اکنون در یک “عصر شهری” زندگی می کنیم. شهرها 78 درصد از منابع انرژی جهان را مصرف می‌کنند و 60 درصد گازهای گلخانه‌ای جهانی را تولید می‌کنند. در طول دو قرن گذشته، جمعیت انسان هفت برابر شده است و پیش بینی می شود که جمعیت جهان تا سال 2050 به 9 تا 11 میلیارد نفر برسد که نگرانی هایی را در مورد امنیت و پایداری سیستم غذایی ایجاد می کند. اغلب؛ مدل سازی سیستم های غذایی راهی برای درک پویایی های فعلی و آینده است. متداول ترین مدل، که برای اولین بار توسط مالتوس بیان شد، رشد جمعیت را به عنوان یک تابع نمایی و تولید غذا را به عنوان یک تابع خطی نشان می داد و نتیجه می گرفت که ظرفیت های تولید مثلی انسان منجر به گرسنگی انبوه خواهد شد. مدل برجسته دیگری توسط بازراپ (Boserupian) یا “بوسراپین” معرفی شد که افزایش تولید غذا را به عنوان تابعی از رشد جمعیت توضیح می دهد. بهرحال هر دو مدل تاکید بر نوعی بازدارندگی مبتنی بر محدودیت تولید غذا دارند. فشار بر محدودیت‌های سیستم‌های غذایی که از رشد جمعیت انسانی حمایت می‌کنند، پیامدهای عمیقی برای مدیریت منابع طبیعی و بهره‌وری کشاورزی در جهان “شهری شده” امروز دارد. امنیت غذایی به معنای در دسترس بودن غذای کافی در همه حال برای همه افراد به منظور تضمین یک زندگی فعال و سالم است و به طور گسترده پذیرفته شده است که امنیت غذایی یک “حق” بشری (اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده 25) محسوب میگردد، اما هنوز امنیت غذایی هنوز یک مشکل عمده در سراسر جهان بشمار می رود. امنیت غذایی زمانی حفظ می‌شود که سیستم‌های غذایی نسبت به افزایش جمعیت علاوه بر بی‌ثباتی در تولید ناشی از بلایای طبیعی (مانند طوفان ها، سیل، خشکسالی)، درگیری‌های سیاسی، اختلال در شبکه‌های حمل و نقل، توزیع، کمبود ظرفیت ذخیره‌سازی، استرس اقتصادی و تغییرات آب و هوایی فزاینده، مجموعا در واکنش به آشفتگی‌ها انعطاف‌پذیر باشند. اما این انعطاف پذیری در “اکوسیستم شهری شده تولید غذا”، رو به کاهش است. در میان چندین چالش زیست محیطی شدیدی که امروزه با آن روبرو هستیم، امنیت آب تحت تاثیرتغییرات آب و هوایی غالب ترین برای انسان و آینده زندگی در سیاره ماست. به گفته دبیر کل سازمان ملل، تغییرات آب و هوایی «مسئله تعیین کننده زمان ما» است. هفته اول ژوئیه 2023 گرم ترین هفته ثبت شده روی زمین بود، سیلاب های فاجعه بار بیشتر و خشکسالی های گسترده در مناطق مختلف در سراسر جهان، کاهش سرعت جریان در رودخانه های بزرگ، تخلیه آبخوان ها و آلودگی های منتشر نشان می دهد که امنیت آب امروزه به دلایل متعددی در خطر است. با افزایش دمای هوا و آب در سطح جهان، فراوانی بلایای آب و هوایی شدیدا افزایش می یابد. در دهه 1980 به طور متوسط هر 60 تا 120 روز یک فاجعه “میلیارد دلاری” رخ می داد. در دهه گذشته، هر 20 تا 30 روز یک بار رخ داده است. ایالات متحده طی 25 سال گذشته هر دو تا سه روز یکبار یک رویداد سیل شهری را تجربه کرده است که از سال 2000 تاکنون 850 میلیارد دلار هزینه داشته است. باران های شدیدتر باعث سیل در بسیاری از نقاط جهان شده است و شرق ایالات متحده شاهد افزایش 70 درصدی باران های شدید بوده است. به باور ریچل کارسون در شاهکار خود”بهار خاموش” در سال 1962، منابع طبیعی “سریعتر از آن که بتوان دوباره جایگزین نمود” مصرف می شود. اکوسیستم ها به دلیل تقاضای بیش از حد و آلودگی، تخریب می شوند و آنها را تا مرز فروپاشی تهدید می کند. از دست دادن زیستگاه باعث انقراض های آبشاری در تنوع زیستی به معنای گوناگونی حیات در سه سطح “ژنتیکی، گونه ای و بوم سازگانی” سراسر طبیعت، به عنوان بخشی از “انقراض ششم” می شود. مطالعات اخیر نشان داده است که هیچ منطقه‌ای از اقیانوس‌های جهان تحت و بی نصیب از تأثیر اثرات مخرب انسان قرار نگرفته است. صخره‌های مرجانی و قاره‌ای دچار تخریب شدید شده‌اند. صید بی رویه و آلودگی ارگانیک ناشی از رواناب های کشاورزی باعث فروپاشی بسیاری از اکوسیستم های آبی شده، تجمع دی اکسید کربن در اتمسفر دمای اقیانوس ها را افزایش داده و باعث افت pH آب های سطحی شده و آنها را اسیدی تر کرده و به گونه های صخره ساز آسیب می رساند. امروزه همه معترف اند که کنترل غذا در جامعه بشری که توسط یک سیستم انباشت سرمایه داری مهاجم و درنده کنترل می‌شود، در فرآیند مصرف بیش از حد منابع پایه اکولوژیکی است که گاهی از «ظرفیت تحمل» زمین نیز فراتر و از بیش از 30 درصد از توانایی سیاره برای بازسازی و “پایداری بوم شناختی” فراتر رفته است. یکی دیگر از تضادهای اساسی سیستم کنترل سرمایه داری نئولیبرال این است که نه می تواند – «پیشرفت» را از تخریب، و نه «پیشرفت» را از ضایعات جدا کند – هر چند نتایج و برون دادها فاجعه بار باشد. البته سال ها قبل مارکس در نقد اقتصاد سیاسی از این پیامدهای مخرب به عنوان”شکاف متابولیک” یاد نموده است. مفهوم متابولیسم در شیمی و زیست شناسی در اوایل قرن نوزدهم برای مطالعه فرآیندهای شیمیایی درون موجودات و همچنین عملیات بیولوژیکی آنها بکار برده می شد. این فرآیند پیچیده بیوشیمیایی نوعی نظام مبادله ای را به تصویر می کشد که از طریق آن یک موجود زنده (یا یک سلول معین) از مواد و انرژی محیط خود استفاده می کند و آنها را با واکنش های متابولیکی مختلف به بلوک های سازنده رشد تبدیل می کند. مفهوم متابولیسم به دانشمندان اجازه داد تا فرآیندهای تنظیمی و رابطه‌ای خاص را که تبادل درون و بین سیستم‌ها را انجام می‌دهند – مانند موجوداتی که مواد آلی را هضم می‌کنند – مستند کنند. مارکس این مفهوم را، اما در زمینه ای بسیار گسترده تر، در تمام آثار سیاسی-اقتصادی عمده خود از دهه 1850 به بعد گنجاند و از آن برای تجزیه و تحلیل رابطه دیالکتیکی بین جامعه و طبیعت استفاده کرد. بنا به ضرورت؛ یک «تعامل متابولیک» بین انسان ها و زمین(طبیعت) وجود دارد. ، زیرا دومی حیات را پشتیبانی می کند. عنصر”کار” هم یک ضرورت طبیعی ابدی است که واسطه متابولیسم بین انسان و طبیعت و در نتیجه در بطن زندگی انسان جاری است. انسان ها از طریق فرآیند کار، جهان و خودشان را دگرگون می کنند و تاریخ را در رابطه با شرایط زندگی خلق می کنند. از منظر متابولیک، بازسازی اکوسیستم ها به فرآیندهای نظارتی خاصی بستگی دارد که توسط روابط پیچیده تاریخی مبادله شکل می گیرد. با توجه به نفوذ متقابل جامعه و طبیعت، انسان ها این پتانسیل را دارند که شرایط زندگی را به گونه ای تغییر دهند که از حد طبیعی فراتر رفته(تخریب منابع پایه آب و خاک) و بازتولید سیستم های طبیعی را تضعیف کند. مارکس در ارزیابی تعاملات متابولیک واقعی، مجموعه دائماً در حال تکامل نیازها و تقاضاهایی را که با ظهور و توسعه نظام سرمایه داری پدید آمد، را بررسی کرد، و به این نتیجه رسید که این مناسبات تولید، مبادله اجتماعی با طبیعت را تغییر داده و آن را به سمت دنبال کردن دائمی سود هدایت میکند. به اعتقاد مارکس؛ بازتولید مداوم سرمایه در مقیاسی بزرگتر، تقاضاهای متابولیکی و فشار بر طبیعت را تشدید کرده و روابط اجتماعی جدید و اشکال مبادله اجتماعی-اکولوژیکی جدیدی را نمایان ساخته است. تحلیل متابولیک مارکس نشان داد که چگونه کشاورزی صنعتی در نظام سرمایه داری یک “شکاف متابولیکی” ایجاد کرد که منعکس کننده عملکردهای ناپایدار سیستم کشاورزی به عنوان یک کل است. مارکس با تکیه بر کار شیمیدان بزرگ “یوستوس فون لیبیگ” خاطرنشان کرد که چرخه مواد مغذی خاک نیاز به بازیافت مداوم نیتروژن، فسفر و پتاسیم دارد، زیرا گیاهان این مواد مغذی را جذب می کنند. ضایعات گیاهی و انسانی در جوامع ماقبل سرمایه داری عموماً به عنوان کود به خاک بازگردانده می شدند و به جایگزینی مواد مغذی از دست رفته کمک می کردند. اما ظهور سرمایه داری ، باعث ایجاد تقسیم کار بین شهر و روستا شد و بسیاری از جمعیت را از زمین و روستا آواره کرد و جمعیت شهری را گسترش داد. کشاورزی سرمایه دارانه از روش های فشرده کشاورزی برای افزایش عملکرد استفاده میکند. از این روی، میلیون ها تن غذا و فیبر – همراه با مواد مغذی خاک – صدها یا حتی هزاران مایل به بازارهای شهری دوردست حمل شد. مواد مغذی ضروری خاک به عنوان زباله انباشته شده و شهرها و رودخانه ها را آلوده و الگوی تک کشتی و فشرده شیره خاک را مکید. این اقدامات شرایط طبیعی را که برای تولید مثل خاک ضروری بود تضعیف کرد. مارکس خاطرنشان کرد که کشاورزی مکانیزه در مقیاس بزرگ و تجارت از راه دور شکاف متابولیک در چرخه مواد مغذی خاک را تشدید می کند و کشاورزی سرمایه‌داری «برهم‌کنش متابولیک بین انسان و زمین را مختل می‌کند، یعنی از بازگشت عناصر تشکیل‌دهنده آن که توسط انسان به شکل غذا مصرف می‌شود، جلوگیری می‌کند. از این رو، مانع از عملکرد شرایط طبیعی ابدی برای حاصلخیزی پایدار خاک می شود.» به عبارت دیگر، سیستم سرمایه داری سارقی بود که ثروت طبیعی را به خاطر منفعت خصوصی از بین می برد. ریشه های تئوریک “کشاورزی احیاکننده” امروزین به شکاف متابولیک مارکسی بر میگردد. فائو معتقد است که برای پر کردن شکاف متابولیکی “یک مجموعه ژنتیکی متنوع از انواع محصولات اصلاح شده، مناسب برای طیف وسیعی از اکوسیستم های کشاورزی و شیوه های کشاورزی “انعطاف پذیر، تاب آور و پایدار” در برابر تغییرات آب و هوایی” ؛ کلید تولید پایدار و حفاظت و بازیابی یکپارچگی بوم-شناختی است. این منظومه، علاوه بر بازده بالا، واریته‌های نخبه جدید که برای مقابله با محرک‌های رونق ناامنی غذایی در نظر گرفته شده‌اند، باید با شرایط آب و هوایی شدید سازگار شوند و در برابرگونه‌های جدید و بیوتیپ‌های حهش یافته آفات و بیماری‌ها مقاوم و در چرخه اقتصاد گردشی بقرار گیرند. الگوهای شدید و متغیر خشکسالی و شوری احتمالاً بحرانی‌ترین پیامدهای تغییرات آب و هوایی و تغییراتی هستند که انسان را وادار می سازد تا برای اصلاح گیاهان، گونه‌های سازگارتر را توسعه بدهد. برای مقابله با اثرات خارجی در آنتروپوسن، لازم است چارچوب مفهومی غالب انسان بر طبیعت با بازنگری در مدیریت منابع آب (WRM) خاک و مدل سیاست کشاورزی اکولوژیک معکوس شود و به جای هدف کنترل کامل بر محیط طبیعی توسط بشر؛ “آب، انسان و طبیعت” باید در یک سیستم تعاملی مشترک ادغام شوند و همه به طور هماهنگ برای دستیابی به حاکمیت منابع طیعی پایدار متحد شوند. یک مبارزه طولانی و دشوار برای دگرگونی اجتماعی باید انجام شود تا روابط کار و تصورات تولید در کشاورزی جهان دوباره بازسازماندهی شود، و در عین حال شکاف بین طبیعت و جامعه با بوم باوری برای نسل های آینده بهبود یابد.

* تحلیل گر و دکترای توسعه کشاورزی

 

 

اقتصادسبز آنلاین / اقتصاد سبز آنلاین / اقتصادسبز / اقتصاد سبز / صنایع غذایی / صنعت غذا / کشاورزی / پایگاه خبری صنعت غذا

 

  • نویسنده : حسین شیرزاد